اشعار سید هوشنگ موسوی

زندگینامه شاعر از زبان خودش : من سید هوشنگ موسوی متولد 7 فروردین 1371 در شهرستان تکاب آذربایجان غربی هم اکنون در ارومیه زندگی میکنم و دانشجوی رشته اتاق عمل دانشگاه علوم پزشکی ارومیه هستم. شعر و شاعری رو به طور اتفاقی شروع کردم. بعد از اینکه شعرم مقام اول رو در دبیرستان و سپس شهرستان بدست آورد انگیزه ای منو به این سمت بیشتر سوق داد. تاکنون به خاطر کمبود وقت و حجم بالای کارهام موفق به چاپ کتاب نشده ام و در زمینه طراحی و دیزاین نشریات و تا حدودی سایت ها و مجری گری در مراسمات و دکلمه خوانی هم فعالیت میکنم و در اکثر بنیادهای حمایت از کودکان و بیماران هم داوطلبانه خدمت میکنم.
از معدود افتخاراتم در حوزه شعر و ادبیات :
شاعر تقدیر شده جشنواره نگهبان لاله ، مقام سوم استان در رشته نثر ادبی ، مقام های متعدد اول در شهرستان و هم اکنون سر دبیر نشریه راه خیال دانشگاه علوم پزشکی ارومیه هستم و عضو شورای مرکزی کانون مولانا
علاقه زیادی به غزل نوشتم دارم ولی اخیرا در حوزه شعر نو فعالیت میکنم

کتاب جدیدم با نام "خال در سفیدی چشمانت" نیز منتشر شد


از درونم یک نفر شب غصه خواری میکند 

بی تو این چشمان من شب زنده داری میکند

می روی گاهی زیادم بی دلیل 
خاطراتم ناخودآگاه گریه زاری میکند

تا برای شعر خود قلم بر کاغذ می زنم 
نام تو هر واژه را چون گُل بهاری می کند

تا بیایی پر کنی افکار پوچ ذهن من 
لحظه های عمر من لحظه شماری می کند

یوسفم در چاه تنهایی هنوزم مانده است 
مصر ِ قلبم از نبودش بی قراری می کند

چیده ای با دست خود این سیب ِ کال زندگی 
در خیالش عمر من غم را فراری میکند




سید هوشنگ موسوی





نگاهش به ته فنجان قفل شده بود

که به نگاه من ترجیحش داد

شاید فالم را میگیرد

چه خوب فالم را

...

خودش تعیبر کرد

فقط نمیدانم چگونه وسعت تنهایی من

حجم این هوای غم آلود

سنگینی این سکوت را

در فنجان جا داده بود

با خداحافظی ، روزهای من فرقی نمی کند

فقط

بی تو کمی تلخ تر می شوند

روزهای بی تو روز خداحافظی ست

ای التهاب روزهای خداحافظی

خداحافظ

.....



سید هوشنگ موسوی






آتش میگیرد دلم...

زیر بارش سکوت....

این هیزم های تنهایی عجب تمامی ندارند....

و آن احساس منجمد آب نمی شود

از این فاصله ها



سید هوشنگ موسوی





دلتنگی که شاخ و دم ندارد

وقتی باران یادت همه ی ذهنم را در برمیگیرد

و از ابر ها خبری نیست

یعنی دلتنگم



سید هوشنگ موسوی



صدای عشق غم انگیز میاید برویم

بغضی از یاد تو لبریز میاید برویم

با یاد باز نمک گیر شدن زخم هایم

از هوای عشقت بوی پاییز میاید ، برویم


سید هوشنگ موسوی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.