اشعار محمدرضا ترکی

محمدرضا ترکی در سال 1341 در استان آبادان به دنیا آمد. او محقق ادبی ، مترجم ، نویسنده ، شاعر و استادیار گروه زبان دانشگاه تهران می باشد. او تا به حال چندین مجموعه شعر را به چاپ رسانیده است. محمدرضا ترکی چند کار ترجمه ، مقاله و فعالیت رسانه ای در کارنامه خود دارد.






خم شده پشت ما بیا پایین
با توام..نه .. شما! بیا پایین

ای مهندس, جناب! دکترجان!
اخوی! حاج آقا! بیا پایین

از برای خدا از آن بالا
پسر کدخدا! بیا پایین

پیش از آنکه هوا برت دارد
یک هویی, بی هوا بیا پایین

ای که یک چند پیش از این بودی
کاسب خرده پا بیا پایین

هر که آمد عمارتی نو ساخت
زد به نام شما بیا پایین

قسط من می دهم تو می گیری
وام از بانکها؟! بیا پایین

روی امواج قدرت و ثروت
می روی تا کجا؟ بیا پایین

این همه پشتک آن همه وارو!
اندکی هم حیا بیا پایین

می شود بوی این دو رنگیها
عاقبت بر ملا بیا پایین

روز محشر نمی شود پیدا
پارتی، آشنا بیا پایین

صد کیلومتر رفته ای بالا
قدر یک توکّه پا بیا پایین

پول را می شود همین جا خورد
هی نبر کانادا بیا پایین

من نمی گویم از بلندی قاف
یا ز هیمالیا بیا پایین,

اختلاست اگر تمام شده 
لطفا از کول ما بیا پایین!


محمدرضا ترکی







فریاد زدم: الف....
یکی پاسخ داد:
به به چه ب قشنگ و خوبی گفتی!
فریاد زدم: الف!!
یکی دیگر گفت:
زیباتر از این پ تا کنون نشنفتی!
فریاد زدم: الف!!!
یکی زد فریاد:
گاف است که گفته ای
چه حرف مفتی!

در دایرۀ مبهم و محدود لغات
من مات شده در آن هجوم کلمات
فریاد زدم: من از الف می گویم...
منظور من از الف همانا الف است
انگار که گوشهایتان منحرف است!

*

در وادی فهم واژه ها گم شده ایم
از کثرت فهم بود یا کثرت وهم
دیری ست پر از سوء تفاهم شده ایم

رفتار من و تو چیست روزان و شبان؟
یک نوع تجاوز گروهی به زبان!

انگار که دشمن الف تا یاییم
هر روز حریم واژه را
مورد تجاوز قرار می دهیم!


محمدرضا ترکی





نرخ دلار قابل دیدن دوبار نیست
این دولت فخیمه چرا شرمسار نیست؟!

فکری به حال ارز کن ای بانک مرکزی
این وضع نرخ سکه و بازار کار نیست

کی این حباب می ترکد جان من بگو
ما را مجال و حوصلۀ انتظار نیست

یک تاول است، یک دمل چرکی است این
همچون حباب در گذر جویبار نیست

کی دیده ای حباب بترکد به سادگی 
وقتی که در بساط سواحل بخار نیست!

آخر کمی ز خویش بخاری نشان بده
قانون مترسک سر یک کشتزار نیست!

مجلس موظف است؟ چرا در میانه نیست؟
دولت مقصر است؟ چرا برکنار نیست؟

آن پشت صحنه ها چه خبرهای دیگری ست
این راز سر به مهر چرا آشکار نیست؟

از ما گذشته است ولی بانک مرکزی!
"فکری به حال خویش کن این روزگار نیست!"

"اول بنا نبود بسوزند عاشقان"
این طبق وعده ها و قرار و مدار نیست!

هی خط بزن دوباره و بنویس، شعر تو
این بار نیز مستحق انتشار نیست!


محمدرضا ترکی









ایستاده ایم
در برابر دری شگفت...

تا کنون چه بی شمار
از دری که بسته است
تا فراتر از هراس،
سرزمین عطرهای ناشناس
رفته اند
در ، ولی هنوز
آن چنان که بوده
- ناگشوده-
مانده است!

×××

مثل ناگهان
جان ما 
شبیه غنچه ای
گشوده می شود
و مرگ چون نسیم
از آستان جان ما
عبور می کند!

×××

زندگی
جز همین درآمدن
جز همین گذار
جز درنگ ساده ای
در اتاق انتظار 
نیست!!


محمدرضا ترکی






خانه به دوش ِ فنا در شب طوفانی ام
داغ کدامین خطا خورده به پیشانی ام

همسفر بادها ، رفته ام از یادها
فاصله ای نیست تا لحظهّ ویرانی ام

خوب ، نه آن گونه خوب ، تا به بهشتم بری
بد ، نه بدانگونه بد ، تا که بسوزانی ام

سایهّ اهریمن است ، یا شبحی از من است
این که نفس می کشد در من پنهانی ام

کولی زلفت شبی خیمه بر این دشت زد
آه که تعبیر شد خواب پریشانی ام

در شب غربت مپرس حال خراب مرا
یکسره طوفانی ام ، یکسره بارانی ام


محمدرضا ترکی

نظرات 1 + ارسال نظر
علی سه‌شنبه 12 اسفند 1393 ساعت 21:01 http://ploton.blogsky.com

دوستان عزیزم سلام



روز بیست وسوم اسفند تولدعزیزی را جشن



خواهیم گرفت که منتظر پیامهای تبریک شما می مانم



ان شاالله که بتوانم این عزیزراشادکنم البته باکمک شماعزیزان.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.