اشعار رویا زرین

رویا زرین شاعر ایرانی است که چند کتاب شعر تا به حال در ایران منتشر کرده است. وی با کتاب می‌خواهم بچه‌هایم را قورت بدهم برنده نخستین دوره جایزه شعر زنان ایران شد.





برایت از غربتی 
نوشته ام
که جهانی است
و تا چشم کار می کند از پرده ی اشکی نوشته ام
که پوشانده تمام کوچه های
مجاوری
که ختم به خاکستری خوابگاه غروب است
برایم نوشته ای
اصلا
به جای حفظ این همه قانون
گوشواره های بدل بیاویز و
سایه ی فیروزه ای بزن
و گوشه ی لبهات
برای مزمزه ، چند قطعه جاز سبک تر از کاه و
فقط شبیه خودت که نباشی
دیگر نه غربتی ست
و نه بغض قرمزی
که ماسیده روی سفیدی چشمت


رویا زرین





چیزی به یاد نمی آورم
نه از دندان های شیری خاک شده
پای درخت سیب و
نه از مشق های دو خط در میان عید و
نه از شکاف های جمجمه ام
صفحه ی سیزده از فصل چهارم تقویم کدام سال سیاه بود ؟
نمی دانم
فقط بعد ها شنیده ام
که یک نفر آمده با دست های پر از گچ
و روی تخته سیاه خیابان
کروکی اقبال مرا کشیده و رفته است
و بعد ها از عابرین سوال کرده
من آن
روز
با شاخه گلی شکسته ، گوشه ی لبهام
سراغ تو را با لهجه ی کدام پرنده گرفتم
دیگر چه فایده
که خیره بمانم به سپیدی این سقف ؟
من که چیزی به یاد ندارم
جز اینکه به احتمال قوی
دیری است با له شدن الفت گرفته ام
و دیگر کسی صدای کشیده ای که
حتی شبیه نام تو باشد
از میان لب های من نشنیده ست


رویا زرین






نزدیک نشو آقا
شما کلاه خودت را بچسب
من روسری ام را شل بسته ام که
باد بیاید و هر چه باداباد ! ماه در آید و
عریان
تر از همیشه
زیر براده های سنگ و صدف و ستاره بخوابم
بلکه بار بگیرم از آب های این همه آزاد
لطفا کنار
کسی به شما نگفته از غلاف چرمی باتوم
بوی بهبود نتراویده تا به حال ؟
چشم
کم کم خفه می شوم آقا
من ریه هایم پر از هوای عفونت است
و
گرده ی زرد گل های بچه های خیابان
و صبوری بیهوده و این کرم ها
که تمام تنم را
تمام تنم را که بگردید هم
چیزی دستگیرتان نمی شود آقا
روی پیشانی گلبول های سفیدم
از نشانی نجات دهنده ای
خبری نیست


رویا زرین





دیوارهای خالی اتاقم را
از تصویرهای خیالی او پر می کنم
خدای من زیباست
خدای من رنگین کمان خوشبختی ست
که پشت
هر گریه
انعکاسش را
روی سقف اتاق می بینم
من هیچ
با زبان کهنه صدایش نکرده ام
و نه
لای بقچه پیچ سجاده
رهایش
او در نهایت اشتیاق به من عاشق شد و
من در نهایت حیرت
حالا
گاه گاهی که به هم خیره می شویم
تشخیص خدا و بنده
چه سخت است


رویا زرین





جادویم کن
به کوچکی قرصی
که تسکین می دهد آلام بزرگت را
سپس ، تکه
تکه
و ذوب میان عروقت
حالا نفس بکش
عمیق
عمیق تر


رویا زرین







من آبچاله ی هرز کوچکی بلدم
که پر از خاطرات گل آلودی ست
که ته نشین می شود
آرام
آرام
آرام
عزیزترینم
باران که تمام شد
بیا برویم عکس آسمان و
جفتی پرنده ببینیم


رویا زرین






از هیچ
پرت می شوم اینجا
و دانه ات را باد
از هیچ کجای بالا دست
رها می کند روی دامن امنم
تو ریشه می زنی در من
سبز می شوی
و روی کتف های تو لانه می سازم
برای روز مبادا
برای گریه های طولانی
برای لحظه های کوتاهی
که با تو قهر خواهم کرد
و بعد از آشتی
زمین دوباره همان گلوله ی آبی ست
که رها مانده در بلندی اعماق
چقدر زیر پایمان خالی ست
و آسمان
چه قدر خالی تر


رویا زرین






پیاده می شوی
پیاده که می شوی
خیال می کنی آخر راهی
آن وقت دوازده قدم ترفته
می رسی به میدان ساعت و به سایه ات
خنکای نوشابه ای تعارف می کنی و
درنگ می کنی
زیر سایه ی مشکوک چراغ زردی
که همیشه حس می کند : خطر
حالا به ساعتت نگاه کن و به این خیابان پر از پری
بعد آهسته زمزمه کن که : آهای کجایی ؟
آواز نی که شنیدی
سوار شو
تازه اول خط است


رویا زرین






شعر که نه
احتمالا این نوشته
طوماری ست
از نام کسانی
که لحظه های مرا کشته اند
کودکی که دیر زاده
می شود
خودم که به هوش نیامده ام هنوز
و مادری که لباس های بچه را نیاورده ست
پرستاری برگه ی ترخیص را
در هوای توفانی محوطه گم کرده ست
در 24 ساعتی که آب می رود
دراز کشیده ام هنوز و کاش به هوش بیایم
صدای آژیر
کنار می زند اضطراب خیابان را
مرا به هر قطاری برسانند می رسم
مرا به هر هواپیمانیی
به کائنات بگو
لطفا کنار
کنار تر
چند لحظه ای که مانده
زمان کمی نیست


رویا زرین





شستن ظرف ها که تمام و
سماور و چراغ خانه هم که خاموش و
بچه ها هم که خواب و
خوب
حالا یله روی این صندلی خسته
پلک می گذارم و فکر می کنم
از امروز گذشته چه مانده است
کیسه ای زباله و
چند تکه چینی شسکته ی خونی
و دست های بریده بریده ی رنگ ترنج ندیده ای
که سوز می زنند
امروز هم گذشت
بی اینکه صدایم کند


رویا زرین






شنا می کنی
در فاصله ی دو سوت
در امواج کسانی که بوی شور آب و آفتاب می دهند
سعی می کنی
با عکس کهنه ی کلیدی در جیب
سنگینی قفلی در سینه
و تصویر گمشده ای در ذهن
در جستجوی سر نخ گمی
آویخته از پنجره ای تاریک
کسی سوال می کند
آقا
این سوت چندم است ؟


رویا زرین





برخاستی
تن از غبار تکاندی و گفتی
باد هلهله می کرد و من نفهمیدم
برای چه آمده بودی
برای چه رفتی ؟
برخاستم
تن از غبار تکاندم و گفتم
یادش به خیر
باد


رویا زرین






چمباتمه می زنم کنار تنهایی
و بار چرتکه ای که ندارم
حساب ورشکستگی ام را
نگاه می دارم
حساب آنچه که از دست رفته
است
تمام آنچه که در خاطره ات خاک می خورد
همین که برخیزم
همین که دو امتداد روسری ام را
به آرزوی تازه ای گره بزنم
دوباره
زندگی آغاز می شود


رویا زرین






پسرم ! چکاره می شوی ؟
مثل مادرم عاشق
عاشق چه می شوی پسرم ؟
رنگین کمان خنده
روی سپیدی دندان کودکم
به رقص
بادبادکی که سوار باد می شود
به مقصد خورشید


رویا زرین





نشسته ام کنار یک غریبه که گه گاه
سکوت مرا می جود
سفر بخیر
سفر بخیر
درختهای آشنا
که دور می شوید
نشسته ام و
فکر می کنم
به یک بیابان راه
آه
چه قدر صندلی خسته است


رویا زرین





آبی زمین را گم کرده ام
ای ماه
مساحت زیبایی ات
مرا به عمق تجربه ای سیاه کشانده است
حالا بگو
ای ماه
راه
زمین
از کدام سوی این شب سرد است ؟


رویا زرین






کسی چه می دانست
تاوان کدام حرف نگفته چه قدر است ؟
بله ! گذشته گذشته است
اما عزیزترینم کسی چه می دانست
امروز
بخت از کدام روی سکه می افتد
و در میان بازی شاه دزد ضیافت هر شب
قرعه ی بره شدن به نام که می افتد ؟
کمک
حس می کنم که فرو می روم تا خرخره
در گند آغل گاوهای مقدس
کمک
حس می کنم که : غرق می شوم


رویا زرین





چه قدر بد شده ام
کافی ست خوب حساب کنی
مجبور بوده ام به چند نفر سلام بگویم
مجبور بوده ام به جای چند کشیده بگویم
سپاسگزارم
و چند اشتباه بزرگ و کوچک دیگر ؟
که از نوشتنشان شرم می کنم
مانده ام که
از محضر دادگاه مربوطه
تقاضای تبرئه خواهم کرد
یا اشد مجازات ؟


رویا زرین

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.